خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای این سو و آن گلایـه دکتر شریـعتی از خدا و جـواب خدا از زبان سهراب سپهری
پاسخ امیر جعفری به نتانیاهو
فقط من و کلاغ ها ...
خداوندا ,ی ,زبان ,خدا ,آیی ,کفر ,به زیر ,خداوندا اگر ,بر کاسه ,دیوار بگشایی ,لبت بر
درباره این سایت